مرکز فرهنگی شهر کتاب چند پرسش کوتاه دربارهی کتاب خواندن و انس با کتاب با نویسندگان و دیگر صاحبنظران اهل فرهنگ مطرح کرده است تا از کتابها، نویسندگان و شخصیتهای داستانی محبوبشان بگویند. بهتدریج این پاسخها در اختیار مخاطبان عزیز قرار میگیرد.
در ادامه پاسخهای سعید محسنی کارگردان تئاتر و نویسندهی آثاری چون نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است، دختری که خودش را خورد، برسد به دست لیلا حاتمی و ... به اینپرسشها خواهد آمد:
چه کتابهایی را قبل از خواب میخوانید؟
عادت به خواندن کتاب قبل خواب ندارم. چون مطالعه را یک کار جدی میدانم و البته خوابیدن را هم جدیترین کارها...دو کار جدی را با هم انجام دادن برایم دشوار است!
آخرین کتاب بینظیری که خواندید چه بود؟
صفت بینظیر کمی سخت میکند کار را... اما آخرین کاری که خواندم و بسیار دوست داشتم وضعیت بشر هانا آرنت بوده است. کتابی که گمان میکنم فارغ از مُد شدن آرنت در این روزها، برایم به نوعی راهگشا بود برای تجمیعبخشی از اندیشههایم بخصوص در حوزهی کار هنری کردن... علیرغم اینکه شغلم با نوشتن گره نخورده است اما عبارت کار کردن برایم معادل نوشتن است و فکر میکنم فهمیدن این که دارم چه می کنم، مدیون خواندن این کتاب هستم.
کتاب کلاسیک مورد علاقهتان چیست؟
بناست به عنوان یک رماننویس به این سوالات پاسخ بدهم، اما از آن جایی که تحصیلاتم در حوزهی تاتر است هنوز وقتی از کلاسیکها حرف میزنیم بیاختیار به یاد «افسانههای تبای» سوفوکل میافتم.
اینکه قرنها پیشتر از شکلگیری رمان بهعنوان یک گونهی ادبی و رواج عبارت ژانر در ادبیات گمان میکنم غیر از ارزشهای نمایشی و ادبی این اثر، به نوعی اولین قصهی پلیسی ـ معمایی جان ادبیات اُدیپ شاه است!
کدام رماننویس، نمایشنامهنویس، منتقد، روزنامهنگار و یا شاعر را در حال حاضر بیش از همه تحسین میکنید؟
اگر منظور آنانی است که در قید حیاتند بگذارید یک ادای دین بکنم و به نوعی کفارهی بدگمانیهایم را به واسطهی پاسخ به این سوال بگویم:
به واسطهی مغلطههای زبانی در حوزهی ادبیات و بهخصوص شعر و حتی حوزهی ادبیات نمایشی مخصوصا در دههی هفتاد، یک جور بدبینی نسبت به آثار و حتی اسم رضا براهنی داشتم. طوری که بسیار دیر و مشکوک به سراغ آثار ایشان رفتم. اما وقتی با کارنامهی او آشنا شدم، حس کردم به واسطهی حضور همزمان در حوزههای مختلف و خلق آثار تاثیرگذار، نامش را باید بسیار بیشتر در فضای ادبیات امروزمان پیش چشم بنشانم.
به نظر چه کسی درباره کتابتان بیشتر از همه اعتماد دارید؟
دوستانی دارم که از نظر دانشی و حتی تجربهی زیستی خیلی همسو نیستند اما یک ویژگی مشترک دارند: به حرفی که میزنند عمیقا فکر کردهاند و مومناند به آن چه میگویند.
میکوشند تا اثر را در قامت یک دوست بخوانند و بر این اساس رفاقت را در این میبینند که با تمام وجود هر کمکی از دستشان بر میآید، دریغ نکنند.
این بیشتر پیش از انتشار اثر است. پس از انتشار برایم نظر کسانی قابل مکث است که ضمن رعایت انصاف مبتنی بر یک ساختار فکری منسجم باشد.
چه زمانی کتاب میخوانید؟
با شرایط زیستی امروز، باید وقت بدزدم از خودم تا بتوانم به مطالعه برسم. اما در کل به واسطهی کسوت معلمی مجبورم هر وقت فرصت دست داد کتاب دست بگیرم. همین است که بیشتر خودم را حمال کتاب میدانم تا خوانندهاش...
چه چیزی بیشتر از همه شما را در ادبیات تحت تاثیر قرار میدهد؟
این که صاحب اثر کوشیده باشد تا اثرش ماحصل تجربهی زیستیش باشد. مرا به ضیافت درک حسی و منطقی محصول درنگ بر چیزی یا جایی یا کسی یا... ببرد. چیزی را حس کرده و فهمیده و حالا من مخاطب را صدا زده که تو هم بیا و شریک این تجربه باش.
از خواندن چه ژانرهایی بیش از بقیه لذت میبرید؟ و از چه ژانرهایی دوری میکنید؟
ژانر برایم خیلی تعیینکننده نیست. چیزی که برایم بخصوص در آثار داستانی بسیار واجد اهمیت است نفس داستانگویی است. اگر اثری داستانی داستان نداشته باشد و بخواهد با تمهیداتی دیگر این ضعف را بپوشاند هر چقدر هم در حوزههای دیگر توانمند باشد آن را کنار میگذارم. خیلی تمایلی ندارم که نویسنده به من ثابت کند خیلی نویسنده است. شاعر خیلی شاعر است و...این است که فارغ از نوع ژانر نوع دعوتم در شروع ماجرا برایم تعیین کننده است که همراه بشوم با اثر یا خیر؟
دوست داشتید کدام کتاب را که توسط نویسنده دیگری نوشته شده شما می نوشتید؟
این سوالات را بهانه کنم و به گناهانم اعتراف کنم بلکه رستگار شوم:
من تا بیست و چهار سالگی از چخوف و دنیایش متنفر بودم. اما حالا حاضرم قد یک تک پردهای یا یک داستان کوتاهش در حوزهی کلمه بازها، کاری بکنم.
کتابهایتان را چطور دستهبندی میکنید؟
آدم شلختهای هستم. هر بار بر اساس موضوعات کتابها را میچینم توی یک قفسه اما به سال نکشیده باز هر کدام میروند توی بغل آن یکی... این است که برای یافتن هر کتاب مجبورم کتابهای بسیاری را هم ورق بزنم و پیش آمده یادم رفته اصلا دنبال چه میگشتم و با کتابی دیگر رفتهام...
آخرین کتابی که به یکی از اعضای خانوادهتان پیشنهاد کردید چه بود؟
ملال جدولباز مرحوم ایرج کریمی... فارغ از ارزشهای داستانی به واسطهی ارادت به قلم ایشان به همسرم پیشنهاد دادم.
مردم از پیدا کردن چه کتابی در قفسه شما تعجب خواهند کرد؟
گمان کنم آشپزی رزا منتظمی یا آشنایی با گیاهان دارویی بیشتر متعجبشان خواهد کرد.
قهرمان داستانی مورد علاقهتان و شخصیت منفی مورد علاقهتان کیست؟
قهرمان اگر به معنای کلاسیک مد نظر باشد، از بچگی داش آکل برایم خیلی جذاب بود و بعدتر به سیزیف رسیدم که شاید تجسم داستانیش در مورسوی بیگانه متجلی میشود.
شخصیت منفی داستانی هر چقدر هم توی ذهنم باشد به رذالت «بلبل» نمایشنامهی «پلکان» اکبر رادی نمیرسند.
در زمان کودکی چه نوع خوانندهای بودید؟ چه کتابهای کودکانه و چه نویسندگانی برای شما جذاب بودند؟
در دورهی راهنمایی معلم هنری داشتم که برادر دوستم بود. به واسطهی او فهمیدم که روزگارِ کتابسوزان اواخر دههی پنجاه، در تیم کتابسوزی عضو بوده و به واسطهی شرایط هر کتابی ـ که عمدتا جیبی بودند ـ را که میتوانسته نجات بدهد توی اتاق ممنوعهی خانهشان نگاه میداشته است. موفق شدم مخ دوستم را بزنم و هر بار به اقتضای فرصتی وارد این بهشت کتابهای نایاب در دههی شصت میشدیم و نوجوانی من گره خورد با خواندن کتابهایی که هیچ تناسبی با سنم نداشتند.
از ردیف آثار صادق هدایت بگیرید تا گلچین شعر نو که مرا با شاعران ممنوعه آشنا کرد. از آن دوران مرگ در پاییز رادی و آسید کاظم محمود استاد محمد توی ذهنم خوب مانده...و البته آثار بزرگ علوی و چوبک و...خلاصه مثل بیشتر بچههای دهه شصت خیلی کودکی نکردم. حتی در کتاب خواندن.
اگر قرار باشد یک شام تدارک ببینید ازبین سه نویسندهای که در قید حیات هستند و آنها که نیستند کدام را انتخاب میکنید؟
با احترام به تمام نویسندگان زبان فارسی چون دلم میخواهد در این ضیافت نتوانیم دربارهی داستان حرف بزنیم میروم سراغ نویسندگانی که زبانشان را بلد نیستم:
از بین زندگان: هاروکی موراکامی و میلان کوندرا و مارتین مک دونا...
از بین رفتگان: بورخس و دوراس و ایبسن سر یک میز دیدنشان هیجانانگیز خواهد بود.
آیا آخرین کتابی را که قبل از آنکه تمامش کنید کنار گذاشتهاید، به یاد دارید؟
جزء از کل استیو تولز! داستان پرکششی بود اما تمرکز لازم را لااقل در این روزها نداشتم که تا پایان همراهیاش کنم. یک مورد رمان ایرانی جدید منتشر شده هم پشت بندش هست که بگذارید دشمن نتراشم برای خودم.
دوست دارید چه کسی زندگینامه شما را بنویسد؟
چون دعوت به این روایت از طرف مجید قیصری نازنین بوده، گمان کنم به عنوان مجازات باید اسم او را ببرم که دیگر به آدم های بیظرفیتی مثل من محبت نکنند.
میخواهید در آینده چه کتابی بخوانید؟
مغازهی خودکشی از ژان تولی...