مرکز فرهنگی شهر کتاب چند پرسش کوتاه دربارهی کتاب خواندن و انس با کتاب با نویسندگان و دیگر صاحبنظران اهل فرهنگ مطرح کرده است تا از کتابها، نویسندگان و شخصیتهای داستانی محبوبشان بگویند. بهتدریج این پاسخها در اختیار مخاطبان عزیز قرار میگیرد. پاسخهای قاسمعلی فراست نویسندهی آثاری چون نیاز، عشق مانعی ندارد، نخلهای بیسر، آوازهای ممنوع، بنبست، آن روزها و ... در ادامه میآید:
قبل از خواب چه کتابهایی میخوانید؟
معمولاً قبل از خواب کتابهایی را میخوانم، و فکر میکنم باید خواند، که سبکتر باشد و خیلی نیاز به تمرکز یا پیچیدگی آنچنانی نداشته باشد. مثلاً کتابهای خاطره یا رمانهای خطی، نه فرمدار و پیچیده.
آخرین کتاب بینظیری که خواندید چه بود؟
«انسان در جستوجوی معنا» از دکتر ویکتور فرانکل یکی از کتابهای کمنظیری بود که خواندم. هم خود این آدم بسیار تأثیرگذار است و هم این کتاب. این کتاب را به خیلیها معرفی کردم.
کتاب کلاسیک مورد علاقهتان چیست؟
مولانا و «مثنوی» معنوی او که دریایی از حکمت، هنر، خیالپردازی، عرفان، فلسفه، دینشناسی و دینپژوهی است. ایکاش فرصت شود یکبار هم کتابهای کلاسیکی که نخواندیم را دوباره بخوانیم و هم آنها که خواندیم را دوباره و چندباره بخوانیم.
کدام رماننویس، نمایشنامهنویس، منتقد، روزنامهنگار و یا شاعر را در حال حاضر بیش از همه تحسین میکنید؟
از زندهها، استاد نازنین روزگار ما شفیعیکدکنی، استاد شجریان و کیهان کلهر.
به نظر چه کسی درباره کتابتان بیشتر از همه اعتماد دارید؟
من فکر میکنم بهترین داور برای کتابهای ما خوانندههای معمولی هستند. چون ما برای آنها مینویسیم. خوانندهی معمولی خیلی در فکر مصحلتاندیشی و ناراحت نشدن نویسنده نیست و فقط به عنوان خواننده نظر میدهد. لذا ضمن اینکه به خوانندههای حرفهای احترام میگذارم و یاد ندارم که از خوانندگان حرفهای نظر نگرفته باشم، به گمانم نظر خوانندهی معمولی قابلاعتناتر است و حداقل اهمیت آن برای من بیشتر است.
چه زمانی کتاب میخوانید؟
گمان میکنم، برای آدمهای حرفهای بهترین زمان برای خواندن کتاب اول وقت باشد. برای اینکه خواننده استراحت کرده است و مغزش آمادگی و تمرکز بیشتری دارد. این بهترین زمان برای خواندن کتابهای حرفهای است. بعدازظهرها یا قبل از خواب اصولاً کتابهای سبک و غیرتکنیکی و ساده را باید خواند. عادت من این است که اول صبح اگر نوشتنی داشته باشم، مینویسم. اگر به هر دلیلی داستانی برای نوشتن نداشته باشم، مطالعه را شروع میکنم و فکر میکنم بهترین زمان برای خواندن و نوشتن اول صبح باشد.
چه چیزی بیشتر از همه شما را در ادبیات تحت تأثیر قرار میدهد؟
آنچه در ادبیات بیش از همه من را تحت تأثیر قرار میدهد کشف است، بهخصوص در داستان. چراکه گمان میکنم اساس داستان پرسشگری و کشف است. داستانی برای من خیلی جذاب است و جاذبه ایجاد میکند که در آن هم پرسشگری شده باشد و هم هنرمندانه و غیرمستقیم کشف صورت بگیرد. ضمن اینکه از جزئیات در داستان بسیار لذت میبرم. طبیعتاً یکی از کارکردهای داستان و داستان حرفهای پرداختن به جزئیات و جزئینگری در داستان است.
از خواندن چه ژانرهایی بیش از بقیه لذت میبرید؟ و از چه ژانرهایی دوری میکنید؟
من از هیچ ژانری دوری نمیکنم. به خاطر اینکه نویسندهی حرفهای باید همهی موارد را تجربه بکند و اگر نخواست و نپسندید بعد از آگاهی به آن ژانر یا قالب یا موضوع نپسندد. بدون تجربه و از روی بیاطلاعی فاصله گرفتن، گمان میکنم یک نقص است. لذا من همهی ژانرها را میخوانم و تجربه میکنم. حالا اینکه خودم چه چیزی انتخاب میکنم، در کارهایم معلوم است.
مردم از پیدا کردن چه کتابی در قفسه شما تعجب خواهند کرد؟
فکر میکنم هیچکس نباید از هیچ کتابی در هیچ کتابخانهای تعجب بکند. بهخصوص برای کسی که کار حرفهای کتاب میکند. آدمها همهی موضوعها را باید بخوانند و از همه نوع کتابی اطلاع داشته باشد. حالا ممکن است نویسنده قدری از کتابی بخواند و آن را کنار بگذارد. ولی باید دستش بیاید که کتاب ضعیف یعنی چه، موضوعهای غیر از موضوعهای همهپسند یعنی چه. به هر حال، باید همهی دریچه را باز بکند و از هر دریچهای هوایی تنفس بکند و انتخاب بکند که این کتابها بله و آن کتاب نه. این هم بعد از آگاهی کامل از موضوع و کتاب.
آخرین کتابی که به یکی از اعضای خانوادهتان پیشنهاد کردید چه بود؟
کتاب «نامههای داستایفسکی به آنا» بود. آن نازنینی که کتاب را به او معرفی میکردم، خوانندهی خیلی حرفهای نبود و باید کتابی را معرفی میکردم که در سطح فهم و درک او باشد. البته این کتاب هم خواندنی و خوب است.
قهرمان داستانی مورد علاقهتان و شخصیت منفی مورد علاقهتان کیست؟
من از اول تا حالا از راسکولنیکوف خوشم میآمده است. این همه شخصیت این طرف و آن طرف خواندم، ولی هنوز که هنوز است، راسکولنیکوف «جنایت و مکافات» در نقش یک شخصیت منفی برایم فراموشنشدنی است. ژاور در «بینوایان» هم هنوز برای من دوستداشتنی است. یک شخصیت هم در «سور بز» ماریو بارگاس یوسا هست که از او هم خیلی خوشم میآید و با ترجمهی درخشان عبدالله کوثری است. بیشتر مردم از شخصیتهای مثبت بسیاری خوششان میآید، من هم مثل بقیه. اما شاید خندهدار باشد، بعد این همه سال و خواندن این همه کتاب جدید و آشنایی با این همه آدم جدید، هنوز ژان والژان برایم آدمی مثبت و عبرتآموز و به یادماندنی و تأثیرگذار است.
در زمان کودکی چه نوع خوانندهای بودید؟ چه کتابهای کودکانه و چه نویسندگانی برای شما جذاب بودند؟
در کودکی من هیچ کتاب مناسب بچههایی دور و بر من وجود نداشت. روستا کتابخانهای نداشت و روی طاقچههای خانههای مردم نهایتا قرآن و «دیوان حافظ»ی بود و اگر خیلی فرهنگی شده بودند، شاید «گلستان» سعدی و «حسین کرد شبستری» هم بود. من در دوران کودکی آرزو داشتم کتابی بخوانم که آن را بفهمم. برای همین بالاجبار به «گلستان» سعدی که دم دستم بود مراجعه کردم و مدیر بیسواد غیرحرفهایمان هم بهجای اینکه بگوید این کتاب را نخوان، چون نمیفهمی و از کتاب زده میشوی، تشویقم میکرد و میگفت آفرین به تو که کتاب میخوانی. ایکاش آن زمان من با صمد بهرنگی یا نسیم خاکسار یا قدسی قاضینوری یا داریوش عباداللهی آشنا شده بودم. خیلی دیر با اینها آشنا شدم، اما دیگر رهایشان نکردم.
اگر قرار باشد یک شام تدارک ببینید از بین سه نویسندهای که در قید حیات هستند و آنها که نیستند کدام را انتخاب میکنید؟
من اجازه میخواهم تعداد اینها را بیشتر بکنم. شاید چخوف اولین نویسندهای باشد که خیلی دوست دارم و خیلی روی من تأثیر گذاشته است. یکی از این چند آدم چخوف است. دیگری استاد احمد محمود است که به گردن من بسیار حق دارد. و روی من تأثیر گذاشته است. غیر از اینها، دوست دارم با استاد نازنینم و پدر فرهنگیام استاد رضا سیدحسینی در آن گروه باشم. داستایوسکی را فوقالعاده دوست دارم. شاید چخوف و داستایوسکی از معدود نویسندگانی باشند که از گهواره تا گور با آنها ارتباط دلی و حسی داشته باشم.
آیا آخرین کتابی را که قبل از آنکه تمامش کنید کنار گذاشتهاید، به یاد دارید؟
«در جستوجوی زمان ازدسترفته»ی پروست بود. شاید به خاطر طولانی بودن این کتاب، شاید به خاطر فرم و روشی که نویسنده برای نوشتن انتخاب کرده است. شاید هم حوصله به خرج ندادم. چراکه ترجمه درخشان است و این به ترجمه برنمیگردد. به هر دلیل این کتاب را نیمه کنار گذاشتم و از کتابهایی است که حتماً باید خواند و از تواناییهای این نویسندهی درخشان استفاده کرد و فیض برد.
دوست دارید چه کسی زندگینامه شما را بنویسد؟
من فکر میکنم که زندگینامهی نویسنده در آثارش نهفته است و هر چه دربارهی او باید گفت و شنید در آثارش و لابهلای سطور داستانهایش نهفته است. شاید نیازی به زندگینامهنویسی نباشد. یا حداقل من چنین نیازی نمیبینم. گمان میکنم اینکه که هستم و چه هستم و چه کردم لابهلای داستانهای من موجود باشد.
میخواهید در آینده چه کتابی بخوانید؟
کتابهای خیلی زیادی کنار گذاشتم. ولی شاید مهمترین آنها دوباره یا چندباره خوانی ادبیات کلاسیک کشور خودم باشد.