اعتماد: یکی از مناطق مهم مرکزی تهران امروز، اراضی دانشگاه تهران و محلات و حدود اطراف آن است که در دوران قاجار، در خارج از حصار ناصرالدینشاهی شهر یا شمال غربی خندق شهر قرار داشت و شامل باغها یا اراضی بایر و زراعی میشد. بخشی از این اراضی شامل نصرتآباد میشد که به شاهزاده فیروز میرزا ملقب به نصرتالدوله (اول) و فرمانفرما، فرزند عباس میرزا نایبالسلطنه و پدر عبدالحسین میرزا فرمانفرما تعلق داشت. (۱) این ملک بعدها به شاهزاده ظلالسلطان تعلق گرفت و به نام پسرش جلالالدوله، جلالیه خوانده شد، چنانکه اعتمادالسلطنه در روزنامه خاطراتش از آن باغ یاد کرده است: «امروز شاه در عمارت جلالیه که نصرتآباد قدیم است مهمان ظلالسلطان هستند. این عمارت در وسط باغی است بلافاصله خندق شهر طرف شمال غربی طهران» (۲). املاک جلالالدوله منحصر به جلالیه نمیشد؛ مرحوم حجت بلاغی، از تهرانپژوهان برجسته روزگار ما، درباره اراضی پشت جلالیه و جمشیدآباد میگوید: «ارباب جمشید زرتشتی اراضی پشت جلالیه تا برسد به اراضی طرشت و از طرف جنوب به دروازه تهران و از طرف شمال به اراضی امیرآباد (سه کرور ذرع) از جلالالدوله پسر ظلالسلطان خرید... از شمال به جنوب خیابان احداث کرد تا برسد به دروازه باغشاه و در سمت شمال، باغ جمشیدآباد را ساخت... بعدا فرمانفرما مدعی شد که این اراضی از من است. ارباب جمشید یک کرور ذرع از آن اراضی را به عنوان حقالسکوت به فرمانفرما داد...» (۳) . اما یکی از نزدیکان و مباشران ارباب جمشید زرتشتی، یعنی اردشیر زارع، در حدود اراضی جلالیه صاحب زمین و ملک بود و همچنین در سال ۱۳۲۲ قمری، نقشهای نسبتاً دقیق از زمینهای بهجتآباد، جلالیه، جمشیدآباد تا یوسفآباد و ونک و شمال غربی تهران دوران مظفری تهیه کرده بود که از منابع مهم مطالعات تاریخ تهران به حساب میآید و در مجموعه نقشههای آقای رضا شیرازیان نیز منتشر شده است (۴). زارع خود در دفتر دوم خاطراتش (صفحه۴۶) گفته است: «... آقای میرزا عبدالرزاق خان مهندس را برداشتم خودم هم شدم شاگرد ایشان، با یکی، دو نفر شاگرد مهندسی رفتیم، تمام اراضی را نقشهبرداری کرده و در ضمن خودم هم نقشهبرداری و زاویهگیری را یاد گرفتم و بعد یک دستگاه دوربین مهندسی را از یک نفر شوبرت نام مهندس آلمانی به مبلغ دویست و چهل و سه تومان خریدم. دیگر حالا هر جا میخواهم، خودم نقشهبرداری میکنم. پس از اینکه تکلیف جاری شدن آب جمشیدآباد معلوم شد خودم تمام اراضی امیرآباد و جمشیدآباد را نقشه کشیده، قطعه قطعه خیابانبندی کردم و برای هر ناحیه اسمی معین کردم...» (۵) . امروز در محدوده اراضی ابتیاعی اردشیر زارع، کنار دست کوچه زارع در خیابان جلالیه (شمال دانشگاه تهران)، ساختمانی قدیمی متعلق به بنیاد نیشابور وجود دارد که توسط فرزند اردشیر زارع یعنی کیخسرو زارع به فریدون جنیدی موسس بنیاد نیشابور واگذار شده است. خوشبختانه به تازگی دفتر نخست خاطرات اردشیر زارع توسط همین بنیاد و با کوشش و ویراستاری جنیدی منتشر شده است که میتواند در شناخت یکی از چهرههای برجسته تاریخ معاصر ایران به یاری پژوهشگران بیاید. متن پیشرو نیز گفت و شنودی است با فریدون جنیدی (متولد ۱۳۱۸) که خاطرات، نقشه ترسیمی زارع، املاک او در این حدود و سایر آثار و تاثیرات اردشیر زارع را معرفی میکند که در ادامه میخوانید. ناگفته نماند که توضیحاتی که در ضمن مصاحبه، در پی نوشت آورده میشود، از نگارنده این سطور است.
از آنجا که اطلاعات ما درباره اردشیر زارع محدود است، در ابتدا از خود او و کارهای مهمی که کرده بود، بگویید.
اردشیر زارع مرد بزرگی از زرتشتیان یزد بود که من در مقدمه کتاب خاطراتش، او را با قائممقام فراهانی و امیرکبیر در این صد سال اخیر مقایسه کردهام. او مرد بسیار باهوشی بود و به هر کاری که دست میزد، میدرخشید. چون این فرد یک شخصیت ملی داشت و نمیخواست به جای خاصی وابسته باشد، از سوی رقبای خودش، حتی در جامعه زرتشتی همواره کنار گذاشته شده بود. برخی از این وزرا و وکلای وابسته به خارج کارهایی میکردند که به ضرر او تمام میشد. امثال این افراد نمیخواستند که اردشیر زارع در تهران بماند و بدرخشد، در نتیجه مرتبا او را به ولایات میفرستادند. بنابراین او بیشتر عمر خودش را در شهرستانهای ایران گذراند و البته مدتی هم در هند بود و تجربیاتی اندوخت که بسیار شگفت است. او نخستین کسی بود که با اندازهگیری نیروی آبخاست و آبکاست (جذر و مد) در خوزستان، برای بهرهبرداری از نیروی آب دریا پیشنهادها و طرحهایی داد یا او بود که به همراه یکی از مهندسان دوره قاجار نخستین نقشه راه تهران به مازندران از راه چالوس را کشیدند و در همینجا بود که حکم کرد صندوقهایی درست شود تا جلوی بهمن در جاده گرفته شود و بنابراین نخستین کسی بود که طرح ساختن بهمنگیر در آن راه را داد که در خاطراتش آمده است. ارزش کار او زمانی مشخص میشود که بدانیم او این طرحها را در دوره ناصرالدینشاه داده بود. یا مثلا در زمان امینالسلطان پیشنهاد داده بود که راهی از تهران به طرف بندرعباس کشیده شود که جادهای به طرف آبهای آزاد داشته باشیم؛ نقشه این راه را میکشد و برای پهلو گرفتن کشتیها هم طرحی برای ساختن اسکله داخل آب را میدهد؛ چون در آن بخش دریا، شرایط به گونهای بود که کشتیها نمیتوانستند در ساحل پهلو بگیرند. او خیلی از قسمتهای ایران را گشته بود و با فرهنگ ایرانی آشنایی دقیق داشت. مثلا در زمانی که در سمنان بود واژهنامه کوتاهی از واژگان زبان کهنسال سمنانی گردآوری کرده بود و در خاطراتش اینها را یاد کرده است. به امید خدا این خاطرات بعد از هشتاد سال از درگذشت او در حال چاپ است.
چطور شد که خاطرات اردشیر زارع به دست شما رسید؟ دستنویس این خاطرات کجاست؟
این خاطرات پس از درگذشت زارع در یک صندوقی نگهداری میشد. بعدها فرزند او مهندس کیخسرو زارع که صاحب ابتدایی ساختمان امروزی بنیاد نیشابور باشد، این خاطرات را گردآوری و تایپ میکند. زمانی که کیخسرو زارع با من آشنا شد، آن روزها اوایل کار بنیاد هم بود و من کتابهایی منتشر کرده بودم. در نتیجه به من جذب شد و چند نسخه از این خاطرات را برای انجمن زرتشتیان تایپ کرده و یک نسخه هم برای من و خودش نگه داشته بود. من این خاطرات را خواندم و به ارزش این خاطرات پی بردم. منتها در بعضی قسمتها، جملهها دارای ایراداتی بود که باید ویرایش میشد. من از کیخسرو زارع درخواست کردم که بعضی از این جملات را ویرایش کنم ولی او قبول نکرد که جملههای این خاطرات عوض بشود و دلش میخواست همان جملههای پدرش باشد. بعد از مدتی که با کارهای من بیشتر آشنا شد، این ویرایشها را قبول کرد و من هم شروع کردم به ویرایش این خاطرات و با اینکه خاطرات خیلی مفصلی است، من کارم را در عرض یکی، دو سال تمام کردم. ولی به دلیل مشکلات مالی، چاپ آن امکانپذیر نشد. تا اینکه شرایط آن پیش آمد و ما این اثر را به وزارت ارشاد فرستادیم، ارشاد هم بر بعضی بخشهای آن ایرادهایی گرفت و من چون دلم نمیآمد که این خاطرات چاپ نشود، با ارشاد موافقتی شد و کتاب اول خاطرات به تازگی منتشر شد و بعدا باقی این خاطرات را هم چاپ خواهیم کرد.اما دستنویس این خاطرات نزد مهندس کیخسرو زارع بود و چون همسرش آلمانی بود، در زمانی که به آلمان رفتند، آن دستنوشتهها را هم با خود بردند. منتها یک مقدار از این دستنوشتهها نزد من نگهداری میشود که در چاپهای آخری برای دیده شدن خط او منتشر خواهم کرد.
این خاطرات به لحاظ زمانی، از چه هنگام تا چه زمان را شامل میشود؟
از نیمههای زمان ناصرالدین شاه تا تقریبا پایان دوره رضاشاه. چون ایشان در سال ۱۳۱۸ فوت کردند و در آرامگاه زرتشتیان تهران هم دفن هستند.
رابطه اردشیر زارع با تجارتخانه جمشیدیان و شخص ارباب جمشید زرتشتی چه بود؟
اردشیر زارع گرداننده کارهای ارباب جمشید تاجر بزرگ زرتشتی و تجارتخانه جمشیدیان بود. خیلی در کارها موثر بود. متاسفانه بعدها کسانی به تجارتخانه جمشیدیان آمدند که از کارهای اردشیر زارع راضی نبودند و بعضا اربابجمشید هم با برخی پیشنهادهای زارع، مخالفت میکرد. بعدا انگلیس و روس با هم متحد میشوند و ارباب جمشید را زمین میزنند که حتی اواخر عمرش هم ورشکسته بود. به هر حال زمینهای جمشیدآباد هم توسط اردشیر زارع و برای ارباب جمشید خریداری شده بود. حتی جایی که امروز سفارت روسیه قرار دارد و در قدیم باغ امینالسلطان بود، توسط اردشیر زارع به بهای خیلی کم و خوبی برای ارباب جمشید خریداری شد؛ دفتر کار ارباب جمشید هم در همانجا بود. در همان سازشی که میان روسیه و انگلستان پدید آمد، این باغ را از دست ارباب جمشید در آوردند و آنجا تبدیل به سفارت روسیه شد. (۶)
قبلا در مصاحبهای در مجله منظر گفته بودید که اردشیر زارع زمین بزرگی در شمال غرب تهران برای تجارتخانه جمشیدیان خرید و آن را آباد کرد و نام جمشیدآباد را به آنها نهاد. پس اردشیر زارع در خریداری و آبادی جمشیدآباد نقش مباشر ارباب جمشید را داشت. اما منظور شما از اینکه نام جمشیدآباد را گذاشت، چیست؟ آیا منظور این است که در نقشهای که کشیده بود این اسمها را تثبیت کرد؟
بله، در نقشهای که کشیده است همه این نامها از جمله جمشیدآباد آمده است. جمشیدآباد را او برای ارباب جمشید خرید و نام جمشیدآباد را بر آن گذاشت. زمینی هم برای شخص خودش خرید که امروز بنیاد نیشابور و کوچه زارع در بخشی از این زمین قرار گرفته است؛ اما باقی اراضی را برای تجارتخانه جمشیدیان و ارباب جمشید خریده بود. بیشتر خیابانهای این نواحی توسط او نامگذاری شد. مثلا خیابان امیرآباد که امروز خیابان کارگر نامیده میشود. یا خیابان نصرت در خیابان ۱۶ آذر امروز، چون اینجا دهی بود به اسم نصرتآباد که من آخرین روزهای ده بودن آن با درختان چنار و استخر آن را در حدود سی، چهل سال قبل دیده بودم. ادامه همین خیابان نصرت پس از اینکه دانشگاه تهران ساخته شد، در آن سوی دانشگاه افتاد و بعدها به اسم خیابان ایتالیا نامگذاری شد. یا مثلا اردشیر زارع خیابانی را به نام سیندخت که بانویی ایرانی و مادر رودابه بود، نامگذاری کرد. معیار او برای نامگذاری هم بیشتر ایران باستان بود. تمام این اسمها توسط او گذاشته شد. بعد از انقلاب بعضی از آنها عوض شد و بعضی هم هنوز به همان نام قدیم است. همین خیابان جمالزاده قبلا به نام جمشیدآباد شناخته میشد که بعد از انقلاب به نام سیدمحمدعلی جمالزاده گذاشته شد (۷) که کار اشتباهی بود. اصولا عوض کردن نام محلات و خیابانها کار پسندیدهای نیست. مثلا فرض کنید حسنآباد در تهران، از نامش پیداست که پیشتر روستایی بیش نبوده است. درباره همین روستای حسنآباد، روانشاد اردشیر زارع شرح خیلی مفصلی داده است که در دفترهای بعدی خاطراتش خواهیم خواند. یاد این روستا با این نام باقی مانده است، حال اگر بخواهند اسم آن را عوض کنند، تمام آن یادها و خاطرات آن روستا از میان خواهد رفت. مثلا در نقشه اردشیر زارع نام خیابان امیرآباد آمده است که میدانیم به نام میرزا تقیخان امیرکبیر نامیده میشد چون قبلتر ملک امیرکبیر در انتهای آن خیابان بود. بعدها که کمونیستها خیلی سر و صدا کردند، اسم این خیابان به کارگر تغییر کرد! چرا باید نام انسانی که اینقدر به ایران خدمت کرد از یک خیابان برداشته میشد؟! من درباره همین خیابان جمشیدآباد به یکی از پیوستگان بنیاد نیشابور که دستی بر امور دارد، پیشنهاد دادم که تلاشی برای برگرداندن نام جمشیدآباد بکند.
گفتید این زمینی که امروز بنیاد نیشابور هم در آن قرار گرفته است، از زمینهایی بوده که اردشیر زارع برای خودش ابتیاع کرده بود. حدود این زمینی که زارع برای خودش خرید، کجا بود؟ و از چه کسی خریداری شد؟
از همین خیابان جلالیه تا خیابان شانزده آذر امروز و از شمال تا بلوار کشاورز امروز و از پایین تا اراضی دانشگاه تهران که در آن زمان دانشگاهی هم نبود. (۸) حدود دو، سه هزار متر زمین بود. در خاطراتش نوشته نشده که از چه کسی خریداری کرده است ولی بعد از درگذشت اردشیر زارع، او به کسی قرض داشت. بعدها بارها به خواب همسرش میآمد که زمینهای من را بفروشید و قرضهای من را بدهید. در ابتدا زمینهای اینجا ارزان بود ولی وقتی که جنگ شد و مهندس کیخسرو زارع هم از آلمان برگشت قیمت زمینها بالا رفت. بنابراین فروخته شد و بخشی از آن را به آن طلبکار دادند. نصف دیگرش هم بین فرزندان اردشیر زارع تقسیم شد. این قسمتی که بنیاد نیشابور در آن است و دو، سه قسمت دیگر به کیخسرو زارع رسید. در خاطرات اردشیر زارع آمده است که او چطور شیوه درست کردن قنات و رساندن آب به زمین را آموخت. در همین اراضی، قناتی از شمال امیرآباد کشید که مظهر آن شمال دانشگاه تهران در حدود همین زمین خودش بود. من زمانی که به اینجا آمدم، روزی سر این قنات را باز کرده بودند و مشغول کار شدند و من این قنات را دیده بودم. در این زمینها اردشیر زارع ساختمانی نساخته بود؛ اینجا را تنها برای باغ خریده بود. افزون بر این زمین، یک ساختمان هم در خیابان سعدی داشت که وقف کرده بود.
یکی از یادگارهایی که از نام زارع در اراضی او باقی مانده، همین کوچه زارع کنار دست بنیاد نیشابور است...
بله، این کوچه هم به پیشنهاد مهندس کیخسرو زارع، زمانی که خانهها تفکیک شد و این کوچه پدید آمد، به یاد پدرشان، آن مرد بزرگ، اردشیر زارع که اتفاقا زمینش در همین جا بود، به اسم زارع نامگذاری شد.
ساختمان بنیاد نیشابور چه زمانی ساخته شد؟ و اینکه آیا قصدی برای ثبت ملی آن وجود دارد؟
این ساختمان در سال ۱۳۳۰ ساخته شد و متعلق به مهندس کیخسرو زارع بود و بعد از انقلاب به بنیاد نیشابور واگذار شد. برای ثبت ملی آن هم اقدام کردیم و کارها برای ثبت ملی آن در جریان است.
گویا از خود کیخسرو زارع هم آثار زیادی در تهران باقی مانده است. این آثار کدامها هستند؟
مهندس کیخسرو زارع، سی سال مدیر کل ساختمان و تاسیسات دانشگاه تهران بود. حتی به او مقام بالاتری را پیشنهاد کرده بودند که نپذیرفته بود و گفته بود من مهندس هستم و باید کار مهندسی خودم را بکنم. او ساختمانهای زیادی برای دانشگاه ساخته است. بیمارستانهای زیادی هم ساخت. مثلا همین بیمارستان زنان در جنوب شهر یا بیمارستان فارابی که برای چشم است. همچنین بیمارستان قلب در بالای اینجا یا بیمارستانی که در خیابان ایتالیا بود. ساختمان خیلی بزرگی هم در خیابان آزادی، برای دانشکده دامپزشکی ساخته بود. دبیرخانه دانشگاه، سالن ورزشی دانشگاه یا خوابگاههای دانشگاه یا دیگر ساختمانهای دانشگاه در امیرآباد توسط او ساخته شد. این فرزند بزرگ ایران، فرزند آن مرد بزرگ یعنی اردشیر زارع بود. کیخسرو زارع تحصیلاتش در ابتدا در انگلستان سپری شد و از طرف دولت به آنجا رفته بود. چند وقتی که آنجا اقامت داشت، چون آب و هوای انگلستان با آب و هوای ایران همخوانی نداشت، تاب نیاورد و نامهای نوشته و گفته بود مدرک مهندسی که اینجا بگیرم به درد ایران نخواهد خورد و من را به کشوری بفرستید که رطوبت کمتری داشته باشد. در نتیجه او را به آلمان فرستادند. مقارن با جنگ بود که مهندسیاش را از آلمان گرفت و تا وقتی هیتلر رفت، با اولین هواپیمایی که از برلن به تهران میآمد با زن و بچهاش به ایران آمد تا به میهنش خدمت کند. قابل توجه جوانهایی که از ایران میروند و میهنشان را فراموش میکنند! با همه این خدمتها به میهن، حدودا سی سال پیش درگذشت و در آلمان پیکر خودش را برای کارهای پزشکی سپرد و باقی پیکرش را در همان آلمان دفن کردند.
برسیم به نقشهای که توسط اردشیر زارع از این حدود و نواحی تهیه شده بود که یکی از آثار مهم او به حساب میآید. چطور شد که زارع این نقشه را تهیه کرد؟
وقتی که جمشیدآباد را برای ارباب جمشید خرید و آنجا و اطرافش را خطکشی و خیابانبندی کرد، به فکر این افتاد که نقشه آن را هم تهیه کند. در ابتدا از عبدالرزاق مهندس (۹) یاری گرفت و نقشهبرداری را از او آموخت و بعد برای این کار یک دوربین نقشهبرداری از یک شخص آلمانی خرید. بدون اینکه دانشگاهی رفته باشد و درسی خوانده باشد، به صورت عملی نقشهکشی را آموخت. این نقشه یک کاربرد دیگر هم میتوانست داشته باشد و آن اینکه برای خرید و فروش زمینها از روی نقشه اهمیت داشت. تمام هزینههای این نقشهکشی هم از جیب خودش پرداخت و حتی یک دم در اندیشه استفاده و سودجویی نبود.
افزون بر این نقشه، چه آثار دیگری از خاندان زارع در بنیاد نیشابور نگهداری میشود؟
وسایل نقشهبرداری اردشیر زارع هم در بنیاد نگهداری میشود. وسایل دیگر مثل وسایلی که در خانواده استفاده میشد مانند برخی ظروف یا هاون سنگی هم در بنیاد نگهداری میشود. ما یک جایی را درست کردیم به نام گنجینه خانواده زارع که همه این وسایل در آنجاست.
مرحوم منوچهر ستوده در کتاب جغرافیای تاریخی شمیران از باغ نسبتاً بزرگی در جنوب غربی امیرآباد به نام زارعیه نام برده است. آیا این باغ با اردشیر زارع یا خاندان زارع ارتباطی دارد؟
بله، برای اردشیر زارع بود. باغ بزرگی بود که بنا بر اسم خودش، زارعیه نام گذاشته بود. زارعیه را برای خودش خریده بود و جدا از زمینهایی به حساب میآمد که برای ارباب جمشید خریده بود. این باغ را ارباب کیخسرو شاهرخ که با اردشیر زارع اختلاف داشت از دستش در آورد و بعد قطعه قطعه و فروخته شد.
پینوشت:
۱. رک: ستوده، منوچهر. جغرافیای تاریخی شمیران. تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. ۱۳۷۱. ص ۲۹۶.
۲. اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان. روزنامه خاطرات. به کوشش ایرج افشار. امیرکبیر. ۱۳۵۶. ص ۴۰۳.
۳. بلاغی حسینی، سیدعبدالحجه. تاریخ تهران (قسمت غربی و مضافات) . قم. ۱۳۵۰. ص ۸ و ۹.
۴. رک به: شیرازیان، رضا. تهراننگاری: بانک نقشهها و عناوین مکانی تهران قدیم. تهران: انتشارات دستان. ۱۳۹۵.
۵. نقل از: منصوری، سیدامیر: «آشنایی با کهنسالترین نقشه فنی تهران، گفتوگو با فریدون جنیدی، سرپرست بنیاد نیشابور». منظر. زمستان ۱۳۹۰. ص ۲۲.
۶. باغ یا پارک اتابک در زمان احمدشاه و در هنگامی که مورگان شوستر امریکایی برای اصلاح امور مالیه به ایران آمد، محل اقامت او بود. شوستر در یادداشتهایش، پارک اتابک و مالکیت ارباب جمشید بر این باغ را توصیف کرده است: «...[پارک اتابک] اکنون ملک یک نفر تاجر زرتشتی که بسیار متمول و وطنپرست و اسمش ارباب جمشید است، میباشد. مشارالیه به طیب خواطر عمارت و باغ مزبور را به تصرف دولت داده بود که تا وقتی که ما در طهران باشیم محل اقامت و توقفمان باشد». شوستر، مورگان. اختناق ایران. ترجمه ابوالحسن موسویشوشتری. تهران: صفی علیشاه. ۱۳۵۸. ص ۶۷ و ۶۸.
۷. تغییر نام خیابان جمشیدآباد یا جمشیدیه به جمالزاده مربوط به دوران پیش از انقلاب بود و نه پس از انقلاب. ابراهیم صهبا شاعر و نویسنده در یادداشتی در مجله ارمغان گفته است: «پیشنهاد نامگذاری خیابان جمالزاده به جای جمشیدآباد سالها پیش توسط اینجانب ابراهیم صهبا به عمل آمده و توسط نخستوزیر وقت جناب آقای علم دستور اقدام آن صادر شده... علت نامگذاری این خیابان نیز نوشتن مقالاتی بوده است که استاد [جمالزاده] درباره اصلاحات ارضی در اروپا نوشته و برای من فرستاده بودند که در روزنامههای مهم عصر در همان زمان ترجمه آنها به چاپ رسیده است و انصافا حاکی از کمال میهنپرستی و اصلاحطلبی ایشان بوده و انعکاس مطلوبی در ایران و جهان داشته است». صهبا، ابراهیم: «جریان نامگذاری خیابان جمالزاده». ارمغان. آبان ۱۳۵۳. ش ۸. ص ۴۵۹.
۸. خانم منصوره اتحادیه درباره آن بخش از اراضی جلالیه که بعدها تبدیل به دانشگاه تهران شد، مینویسد: «فرمانفرما زمینهای جلالیه در غرب تهران را که بایر و سنگلاخ بود، در برابر قرض به حاجی رحیم آقا (اتحادیه) واگذار میکند. بعدها که دولت میخواهد زمینی برای دانشگاه تهران ابتیاع کند، زمینهای جلالیه را از علی اتحادیه خریداری میکند». رک به: اتحادیه، منصوره.حکایت یک زن در زیر و بم روزگار. تهران: نشر تاریخ ایران. ۱۳۹۲. ص ۲۱۰.
۹. مقصود عبدالرزاق بغایری است که از نقشهبرداران مهم ایران در دوران قاجار بود.