به تازگی کتاب ادبیات ایران زمین درسده های ۸ و ۹ میلادی( دوره عربی زبانی) به قلم دکترنظام الدین زاهدی منتشرشده است.دراین رساله، ادبیات عربی زبان سده های ۸و۹میلادی که ماحصل قلم شاعران ونویسندگان ایرانی نژاد وبیانگرحسن توجه آنها به اصول وسنت های ادبیات پیش ازاسلامی ایرانی است، به حیث یک بخش ترکیبی ازادبیات ایران زمین موردبررسی قرارگرفته است.درباب ها وبخش های این کتاب مولف کوشش نموده که درزمینه تحقیق ادبیات عربی زبان سده های مذکورجنبه های مختلف حیات ادبی اقوام ایرانی رادرشرایط استیلای عرب وتسلط زبان عربی به تصویرکشد. درباره این اثر وسهم شاعران وادیبان ایرانی تباردرادبیات عربی زبان و تشکل و تکامل انواع گوناگون این ادبیات گفتگویی با دکترزاهدی داشته ایم که از نظرخوانندگان می گذرد:
اخیراً کتاب شما با نام "ادبیات ایران زمین در سدههای ۸ و ۹ میلادی" توسط انتشارات "آرون" به زیور طبع آراسته گردید. پس از عنوان کتاب در پرانتیز توضیح "دوره عربی زبانی" ذکر شده است. لطفاً بگویید، که چه طور ادبیات ایران در یک دوره تاریخ خود، که شامل دو قرن بوده است، نه به زبان بومی، بلکه به زبان غیر، یعنی زبان عربی ظهور کرده است؟
ادبیات هر ملت در مسیر موجودیّت خویش اساساً در قالب زبان و ادبیات آن ملت ظاهر میشود. به این معنی، زبان ملّی بهترین واسطة حفظ و ادامة اصول و سنّتهای ادبی و بدیعی و مؤثرترین مایة رشد و تکامل ادبیات و فرهنگ ملّی محسوب میشود. ادبیات ایرانزمین نیز در درازای تاریخ طولانی خویش غالباً در قالب زبانهای بومی پرداخته شده و با پربار گشتن از این گنجینههای معنوی در هر مرحله از تکوین خویش با رنگآمیزیهای تازه جلوه نموده است.
امّا تجربة ادبیات جهانی دلیلی بر آن است، که در تاریخ ملل گوناگون دورههایی بودهاند، که ادیبان آن ملل به مقتضای شرایط تاریخی آثار خود را نه به زبان قوم خود، بلکه به زبان بیگانه تألیف کردهاند. معمولاً این حالت در شرایط استیلای بیگانان، که با منع زبان ملّی و یا محدود گردانیدن آن توأم بود، روی مینمود. در این شرایط ادیبان ملّی در مرحلة نه چندان طولانی زبان بیگانه را به حیث یگانه واسطة نشر افکار خود به کار میگرفتند.
در تاریخ ادبیات ایرانزمین نیز همین گونه مرحلهای بود، که پس از استیلای عرب آغاز یافته، تا پیدایش ادبیات فارسی دری در زمان سامانیان ادامه یافته است. در طول این دوره، یعنی در سدههای ۸ و ۹ میلادی، زبان عربی، زبان استیلاگران در ایرانزمین به حیث یگانه زبان ادبی تسلّط پیدا کرد و ادیبان محلی آثار خود را در قالب آن آفریدند. این حالت تحقیق و تعیین رشتههای پیوند ادبیات قدیمی پیش از اسلام را با ادبیات فارسیزبان دشوار گردانیده، باعث پیدایش چنین تصوّر غیرواقعی گشته است، که گویا ترقّی ادبیات اقوام ایرانی پس از استیلای عرب قطع گردیده است، گویا مردم ایرانزمین در درازای بیش از دویست سال از ایجاد ادبی و بدیعی محروم بودند. از این جاست، که در آثار برخی از مستشرقان دورة مذکور چون «لوح سفید» و «قرنهای سکوت» در تاریخ ادبیات اقوام ایرانی ارزیابی گردیده، تشکّل و رونق ادبیات فارسیزبان عهد سامانیان بیشتر به تأثیر و نفوذ سنّتهای ادبیات عرب مربوط دانسته شده است.
تاریخ تمدّن بشری گواه است، که هیچ پدیدة بزرگ فرهنگی در جای خالی و بدون فراهم آمدن زمینههای مساعد سیاسی و اجتماعی و معنوی به وجود نیامده است و آمده هم نمیتواند.
گذشته از این، همه گونه پدیدههای بزرگ ادب و فرهنگ پیش از همه در زمینة آیین و سنّتهای گذشتة خودی ظهور میکنند و تکامل مییابند. بدین معنی نشو و نمو و رونق هر ادبیات در این یا آن دوره نتیجه و محصول رشد قبلی آن ادبیات است. البتّه، انگیزههای «بیگانه» نیز در رشد ادبیات مؤثر بوده میتوانند، ولی نقش آنها در این مورد اصلی و حلکننده شدنش از احتمال دور است.
پس کدام عاملها باعث تشکل ادبیات عربی زبان در ایرانزمین قرنهای نخستین اسلامی گردیدند؟
پس از استیلای عرب قومهای ایرانی اسلام را پذیرفتند و در پی آن زبان اعراب را به حیث زبان رسمی قبول کردند. بر اثر این، زبان عربی در درازای قریب به دویست سال به واسطة یگانة افادة افکار ادبی و بدیعی و علمی و فرهنگی ایرانیان تبدیل یافت. قبول اسلام و زبان عربی باعث شد تا در بین مردمان ایرانی الفبای عربی انتشار یابد. ولی با وجود آن، که این سه رکن مهمّ تمدّن، یعنی دین، زبان و الفبا تغییر پذیرفت، مردمان ایرانی هویّت ملّی و اصالت فرهنگ و تمدّن خویش را نگاه داشتند.
تجربه و سابقة بزرگ فرهنگی مردمان ایرانی، آنها را از «عرب شدن» نجات بخشید. فرزندان بیدار ایرانزمین، حاملان آن فرهنگ بزرگ به مبارزه بهر رستگاری معنوی عجم به پا خاستند و به میدان نبرد فکری و مبارزة فرهنگی با عربها وارد گردیدند. همچنان که من در کتاب ثابت کردهام، گروهی از آنها زبان عربی را در غایت کمال آموختند و مهمترین دستاوردهای ادبیات و تاریخ و فرهنگ اجداد پیش از اسلامی خود را به این زبان ترجمه کردند و به آنها عمر دوباره بخشیدند. گروه دیگر در نظم و نثر عربی به مرتبة استادی رسیدند و در نوشتههای خود آیینها و سنّتهای ادبی ایرانی را وارد کردند.
آثار شاعران و نویسندگان عربیزبان ایرانینژاد قبل از همه به حکم آن که به زبان عربی نوشته شده است، یک بخش ترکیبی ادبیات عربی را تشکیل میدهد و بدون آن تصوّر تاریخ ادبیات عرب، بویژه همان مرحلة رشد آن، که به دورة «تجدد» معروف است، ناممکن است. امّا چنین گزارش مسئله به هیچ وجه معنای آن را ندارد، که اقوام ایرانی در دورة استیلای عرب تا پیدایش ادبیات نوین فارسی از تألیف ادبی و بدیعی محروم بودند. گذشته از آن، که آثار ادبی شفاهی اقوام ایرانی در دورة استیلای عرب قطع نگردیده بود و در زمینة سنتهای پیشین به زبانهای محلی توسعه مییافت، اصول و سنّتهای ادبی و بدیعی ایرانی در ادبیات عربیزبان، به ویژه در آثار ادیبان ایرانینژاد مقام و وسعت بیش از پیش پیدا میکرد.
از این رو، ادبیات عربیزبان سدههای ۸ و ۹ میلادی، که محصول قلم و ایجاد ایرانیان و بیانگر حسن توجّه آنها به اصول ادبی و بدیعی پیش از اسلامی است، میتواند یک بخش ترکیبی ادبیات ایرانزمین محسوب شود. به عبارت دیگر، ادبیات عربیزبان قرنهای مذکور برای ادبیات عرب و ادبیات اقوام ایرانی مشترک بود.
باید بپذیرید، که یک بخش ترکیبی ادبیات ایرانزمین دانستن آثار شاعران و ادیبان ایرانینژاد سدههای ۸ و ۹ میلادی به ملاک و معیارهای قاطعی نیاز دارد.
بلی، من در کتاب نیز تأکید کردهام، که در مورد گزارش این مسئله و حلّ آن اعتماد و اتّکا تنها به اصل و نژاد مؤلفان عربیزبان کفایت نمیکند. اگر اصل و تبار نویسنده را در این مورد معیار یگانة حلّ مسئله به شمار آوریم، ناگزیریم، که از تاریخ ادبیات عرب سدههای ۸ و ۹ میلادی نام یک عدّه نویسندگان و شاعران بزرگ را حذف نماییم. این روش، البتّه، نادرست بوده، خطاهای جدّی متدلوژی را به بار خواهد آورد. در برابر این، در حلّ این مسئله زبان ایجاد نویسنده نیز ملاک اساسی و معیّنکننده نمیتواند باشد، زیرا اگر این روش را بپذیریم، پس باید تمام آثاری را، که در قرون وسطی به زبان عربی تألیف شده است، متعلق به ادبیات عرب به شمار آوریم و محصول سنّتهای ادبی و فرهنگی خلقهای غیرعرب بودن قسمتی از ادبیات عرب را نادیده بگیریم. از این رو، تنها اصل و تبار و یا تنها زبان تألیف نویسندگان، که در این مورد آن عربی است، در حلّ مسئلة مذکور معیار یگانه و اساسی نمیتواند باشد. پس، حلّ مسئله به معیار جامعی نیاز دارد، که آن نه تنها غنا و اصالت ادبیات عربیزبان سدههای ۸ و ۹ میلادی را در مدّ نظر داشته باشد، بلکه محیط تاریخی و شرایط مشخّص تشکّل و رشد این ادبیات را نیز مورد توجّه قرار بدهد. به حیث چنین معیاری پیوند ادیب را با محیطی، که مزیّتهای اساسی آثار او را تعیین میکند، با سنّتهای ادبی و فرهنگی، که منبع الهام و درونمایة آثار او را فراهم میآورد، میتوان پذیرفت.
استفاده این معیار هنگام تحقیق ادبیات عربیزبان مردمان ایرانی به کمینه امکان داد، که پیوند آثار ادیبان سدههای ۸ و ۹ میلادی را ро با سنّتهای ادبیات پیش از اسلامی ایرانی در کتاب با دلایل و براهین معتمد تأیید کنم.
آیا تحقیق در این موضوع در ایرانشناسی جهان و تاجیکستان پیشینهای داشت؟
بلی ,مسئلة تحقیق ادبیات عربیزبان سدههای ۸ و ۹ میلادی از لحاظ مقام و اهمیت آن در تاریخ ادبیات مردمان ایرانی دقّت بسیاری از محقّقان را به خود جلب کرده بود. ایرانشناس معروف انگلیسی ادوارد براون در کتاب خود "A Literary history of Persia" نوشته بود، که «اگر منکر آثاری شویم، که ایرانیان در دورة مذکور به زبان تازی از خود گذاشتهاند، منکر بسیاری از مهمترین تجلّیات خاص نبوغ ایرانی شدهایم و در بارة فعالیّت دماغی این ملّت هوشمند و باقریحه عقیدة به کلّی قاصر و نارسا پیدا کردهایم» . براون در تاریخ ادبیات فارسی به چهار مرحله (۱. کتیبههای خطّ میخی فارسی باستان؛ ۲. اوستا؛ ۳. ادبیات پهلوی؛ ۴. ادبیات بعد از اسلام یا «فارسی جدید») اشاره کرده، ضرورت به این تقسیمبندی علاوه نمودن مرحلة پنجم، یعنی «قسمت بزرگی از ادبیات عربی را، که زادة فکر و اثر قلم ایرانی است»، تأکید کرده بود. محقّق مذکور به گزارش مسئله اکتفا کرده، بررسی بی واسطة آن را خارج از اهداف اثر خود دانسته بود.
عالم روس و. ا. ایبرمن به تحقیق «محیط مشترک ادبی و ایرانی، که از یک طرف، باعث تولید نظم جدید فارسی گردید، و از طرف دیگر به نظم عرب تأثیر کرده، موجب صفتاً تغییر یافتن و برعکس نظم جاهلی، سیمای فرهنگی کسب کردن آن گردید» ، جداً پرداخته بود. او نیت داشت، که سلسلة تحقیقات را در بارة حیات و آثار ادیبان ایرانی سدههای ۸ و ۹ میلادی، که به زبان عربی ایجاد کردهاند، انجام دهد. مرگ نابهنگام به او امکان نداد، که این نیتش را عملی گرداند. به هر حال، دو مقاله پرارزش عالم-یکی در بارة شعرای ایرانینژاد دورة اموی، دیگری عاید به حیات و فعالیّت شاعر خُرَیمی سغدی اوّلین قدم جدّی در آموزش ادبیات عربیزبان اقوام ایرانی گردید.
اغلب تحقیقات دانشمند ایرانی محمد محمّدی نیز به جستجوی آثار پیش از اسلامی ایرانی در ادبیات عربی قرنهای نخست اسلام و اهمیت منابع عربی در شناخت ادبیات دورة ساسانی تخصیص یافته است .با وجود این، م. محمّدی ادبیات عربیزبان قرنهای نخست اسلامی را اساساً چون منبع تحلیل ادبیات پیش از اسلامی ایرانی و تحوّل سنّتهای آن در دورة انتقال به ادبیات اسلامی ایرانی شناخته است، ولی آن را چون یک دورة خاص در تاریخ ادبیات اقوام ایرانی ارزیابی نکرده و از این لحاظ آن را مورد تحقیق قرار نداده است.
در این راستا باید از کتاب گرانقدر استاد عبدالحسین زرینکوب "دو قرن سکوت" نیز یاد کرد، که حاوی اطلاعات فراگیری دایر به تاریخ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و معنوی قرنهای مورد نظر است، ولی خود عنوان کتاب نیز بازگوي نظر مؤلف به مقام این قرنها در تاریخ زبان و ادبیات ایرانزمین است، یعنی در طول این قرنها قریحه ادبی مردم ایرانزمین در حال سکوت بود.
محقّقان تاریخ ادبیات ایرانزمین در روسیه و تاجیکستان، مثل ، م. زند، ا. ن. بولدیریف، ا. س. برگینسکی ، م. ن. عثماناف و ر. هادیزاده در اثرهای خود در مورد دورهبندی تاریخ ادبیات ایرانزمین مقام ادبیات عربی زبان قرنهای مذکور را همچون یک دورة مهم تأیید کرده، این دوره را در تاریخ ادبیات به "دورة غیرزبانی" نامزد کردند، ولی تحقیق بیواسطة موضوع خارج از دایره اهدافشان بوده است.
مهمترین محورهای تحقیق ادبیات عربی زبان قرنهای ۸ و ۹ و نتایجی، که از تحقیق این محورها به دست آمدند، را به طور فشرده نامبر کنید.
مهمترین محورهای تحقیق ادبیات عربی زبان قرنهای مذکور را به طور فشرده میتوان در نکات زیرین بیان کرد:
الف) تعیین زمینههای ورود عناصر ایرانی به ادبیات عربیزبان ب) ترسیم منظرة نسبتاً کامل شرکت شاعران و ادیبان ایرانیتبار در ادبیات عربیزبان سدههای ۸ و ۹ میلادی و تحقیق سهم آنها را در تشکّل و تکامل انواع گوناگون این ادبیات؛ پ) تعیین دایرة مترجمان ایرانی، تحقیق عوامل گسترش ترجمه و انواع آثار پهلوی ، که در سدههای ۸ و ۹ میلادی به زبان عربی برگردان شدند؛ ت) تحقیق نقش و نفوذ سنّتهای ادبیات پیش از اسلامی ایرانی را در پیدایش و تشکّل انواع مختلف نظم و نثر عربیزبان سدههای ۸ و ۹ میلادی.
نتایج کلی تحقیق دال بر این هستند، که اساس و محور معنوی ادبیات عربیزبانی، که شاعران و نویسندگان ایرانیتبار در سدههای ۸ و ۹ میلادی به وجود آوردند، این احساس پیوند روحانی با گذشتة پرافتخار قومهای ایرانی و حفظ اصالت معنوی و فرهنگی ایرانزمین بود. به این معنی، ادبیات عربیزبان دوام مستقیم ادبیات پهلوی و یکی از مهمترین منابع آموزش و تحقیق آن است. هر قدر ادبیات عربیزبان سدههای ۸ و ۹ میلادی بهتر و خوبتر آموخته شود، همان قدر چهرة واقعی ادبیات پیش از اسلامی ایرانی روشنتر میگردد.
از جانب دیگر، ادبیات عربیزبان برای شناخت تحوّلی، که آثار پیش از اسلامی ایرانی در دورة گذرش به فرهنگ و تمدّن اسلامی از سر گذرانید، مأخذ اساسی است، زیرا مطابق و هماهنگ شدن ارزشهای ادبی و فرهنگی پیش از اسلامی ایرانی با محیط و مقتضیات جهانشناسی نو وحدانی در قالب همین ادبیات تحقق پیدا کرد. افزون بر این، ادبیات عربیزبان برای شناخت زمینههای پیدایش ادبیات نوین فارسیزبان اهمیت ویژه دارد، زیرا اغلب انواع و اشکال ادبیات فارسیزبان در همین دوره پیریزی گردیده است.
با توجّه به نکات مذکور ادبیات عربیزبان سدههای ۸ و ۹ میلادی را، که محصول قلم و زادة قریحة ادبی شاعران و نویسندگان ایرانینژاد است، میتوان چون حلقة پیوند میان ادبیات پیش از اسلامی ایرانزمین و ادبیات نوین فارسیزبان قرن ۱۰ میلاد ارزیابی کرد و در دورهبندی تاریخ ادبیات اقوام ایرانی آن را به دورة عربیزبانی نامزد نمود.
با توجّه به این که نسخه سیریلّیک کتاب شما چند سال پیش در تاجیکستان منتشر شده است، واکنشها به آن چگونه بود؟
واکنشها به این تحقیقات در تاجیکستان مثبت بود. دلیلش هم این است، که در پژوهشگاه زبان و ادبیات آکادمی ملی تاجیکستان تألیف تاریخ بسیارجلده ادبیات فارس و تاجیک از دوران قدیم تا زمان شوروی ادامه دارد و جلد اول این کتاب، که سال گذشته به نشر رسید، شامل باب مفصلی با نام "دوره عربیزبانی" است. این باب در زمینه تحقیقات بنده تألیف شده است و نشر آن معنی اعتراف مقام دوره عربی زبانی در تاریخ ادبیات ایرانزمین است.